دانلود PDF مجموعه کتب پنچ جلدی یادداشت های علم به طور کامل
59,900 تومان119,800 تومان
دانلود مجموعه یادداشت های علم در هفت جلد به صورت رایگان با فرمت PDF
دانلود PDF مجموعه کتب پنچ جلدی یادداشت های علم به طور کامل
دانلود PDF مجموعه کتب پنچ جلدی یادداشت های علم به طور کامل
مجموعه کتب یادداشت های علم در پنچ جلد
ارزش قیمت این محصول بالای 200000 هزار تومان می باشد . که ما با قیمت بسیار پایین در اختیار شما قرار می دهیم.
مجموعه ۵ جلدی «یادداشتهای علم» از جمله آثاری است که به شرح خاطرات وزیر دربار محمدرضا پهلوی طی سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ اختصاص دارد.
جلد اول این مجموعه:
خاطرات علم از ۲۴/۱۱/۴۷ الی ۲۹/۱۲/۴۸، جلد دوم از۱/۱/۴۹ الی ۲۱/۱۲/۵۱، جلد سوم از ۲۴/۱/۵۲ الی ۲۱/۱۲/۵۲، جلد چهارم از ۲/۱/۵۳ الی ۲۹/۱۲/۵۳ و جلد پنجم از۱/۱/۵۴ الی ۳۰/۱۲/۵۴ را در برمیگیرد و مسئولیت ویراستاری، تدوین، مقدمهنویسی و پاورقیهای آن را علینقی عالیخانی، از دوستان نزدیک علم و وزیر اقتصاد دولتهای علم، منصور و هویدا در دهه ۴۰ برعهده گرفته است.
به نوشته وی «از فحوای نوشته نخستین جلد یادداشتها بر میآید که جلد دیگری نیز پیش از آن نوشته شده که متاسفانه به بانک سپرده نشده است.
در هیچ کجا نیز علم گفتگویی در باره از میان بردن آن نمی کند.» همچنین گفتنی است علم در سال ۱۳۵۰ نیز به سبب برعهده داشتن مسئولیت برپایی جشنهای ۲۵۰۰ ساله، از نگارش خاطرات روزانه خود باز مانده است.
نکته دیگر آن که اگرچه عالیخانی در مقدمهای که بر این مجموعه نگاشته آخرین خاطره علم را مربوط به زمان کنارهگیری وی از وزارت دربار (یعنی اواسط مرداد ۱۳۵۶) عنوان میدارد ، اما آنچه تا کنون از این خاطرات به چاپ رسیده از آخرین روز سال ۱۳۵۴ پیشتر نمیرود.
یادداشتهای علم
کتابی است شامل یادداشتهای اسدالله علم که دکتر علی نقی عالیخانی آنها را ویرایش کرده.
یادداشتهای علم اهمیت تاریخی دارد چون علم تنها کسی در حکومت پهلوی بوده که یادداشتهای خود را به یادگار نهاده است.
همچنین وی اغلب اوقات خود را با شاه میگذراند.
چه در سفرهای تفریحی چه سیاسی. نقش وی در تصمیم گیری های شاه از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است.
چنانکه خود او چندین بار نیز به این نکته در یادداشت های خود اشاره کرده است.
یادداشت های او از ۲۴/۱۱/۴۷ در دسترس است و آخرین شریفیابی او نیز در تاریخ ۲۸تیر ۱۳۵۶ بود. سپس برای درمان رهسپار پاریس شد و شاه هویدا را به جانشینی او برگزید.
خاطرات علم
، نخستین بار در سال ۱۳۷۱ در دو جلد با عنوان «گفتگوهای من با شاه» به چاپ رسید که متن ناقصی بود.
چاپ دوم این خاطرات (متن کامل) در سال ۱۳۸۰ به صورت مشترک توسط انتشاراتیهای مازیار و معین در شمارگان ۲۲۰۰ نسخه صورت گرفت.
مجموعه ۵ جلدی «یادداشتهای علم» را باید یکی از مهمترین و روشنگرانهترین منابع برای مطالعه و درک ماهیت رژیم پهلوی و ویژگیها و خصایص آن دوران به شمار آورد و علت را در جایگاه و شخصیت نگارنده آن، یعنی وزیر دربار مقتدر محمدرضا، جستجو کرد که شاه، او را از آشکار و نهان خویش آگاه میساخت.
–
اگر از فردی به نام «ارنست پرون» که از دوران تحصیل محمدرضا در سوئیس با وی صمیمیت یافت و سپس به ایران آمد و از محارم «شاه جوان» گردید، بگذریم، قطعاً هیچ فرد دیگری را نمیتوانیم به نزدیکی و محرمیت علم به شاه بیابیم؛ البته تفاوت میان پرون و علم آن است که اولی خاطره مکتوبی از دوران صمیمیت خود با محمدرضا بر جای نگذارد تا آیندگان را از مسائل پشت پرده سیاست رژیم پهلوی آگاه سازد، اما دومی با نگارش خاطرات روزانهاش به مدت چند سال، دریچهای به روی بسیاری از واقعیات برای آیندگان گشود تا اهل تحقیق و کشف واقعیات، با در دست داشتن سرنخهای فراوانی که در این خاطرات برجای گذارده شده است،
به تعقیب مسائل و موضوعات بپردازند و به عمق حقایق دست یابند.
این سخن شاید در ابتدای امر بر کسانی گران آید؛ چرا که از وزیر دربار محمدرضا که خود از خاندانی وابسته به انگلیس و سرسپرده رضاخان برخاسته و دوران رشد جسمی و فکری¬اش را در خدمتگزاری به پهلوی و اربابان انگلیسی و آمریکایی آن سپری کرده است،
–
جز بیان مشتی مجیز و مداهنه در حق شخص اول این رژیم انتظاری نمیرود و اتفاقاً ادبیات درباری به کار گرفته شده در نگارش این خاطرات نیز در نگاه اول چیزی جز همین تصور را به ذهن خواننده متبادر نمیسازد، اما با تأمل در متن، لایههای زیرین آن که حاوی انتقادات بعضاً تند و تیزی نیز است، رخ مینماید و این علامت سؤال بزرگ را پیش روی ما قرار میدهد که چرا علم چنین نیشدار و گزنده، بر وضعیت موجود دوران خویش نقد میزند و در خلال آنها حتی شخص شاه را هم- هرچند در قالب الفاظ و عبارات رنگ و لعاب زده- بینصیب نمیگذارد و نسبت به آینده اظهار ناامیدی و یأس مینماید.
پیش از پاسخگویی به این سؤال که مستلزم کنکاش در متن خاطرات علم خواهد بود، جا دارد نگاهی به مقدمه نسبتاً طولانی ویراستار این اثر، آقای علینقی عالیخانی بیندازیم و برخی نکات و مسائل مندرج در آن را مورد بررسی قرار دهیم.
–
از جمله نکاتی که در همان بادی امر جلب توجه میکند، تصریح ویراستار بر حذف بخشهایی از این خاطرات است که هرچند برخی مواردش پذیرفتنی است، اما در پارهای موارد، این حذفها سبب تاریک ماندن گوشههایی از تاریخ کشورمان شده است؛ به عنوان مثال حذف «نام برخی کسان که در ایران هستند و آوردن نامشان ممکن است برای آنان موجب دردسر شود» یا «قضاوتهای بیش از اندازه تند و بیرحمانه شاه یا علم درباره چند تن از اطرافیان شاه که با بازماندگان علم رفت و آمد دارند»(ص۱۶)،
حال آن که همگان میدانند در شرایطی که سالها از پیروزی انقلاب گذشته و اساساً دوران محاکمه وابستگان به رژیم پهلوی خاتمه یافته و حتی برخی از آنان نیز به کشور بازگشته و چه بسا درصدد بازپس گیری اموال مصادرهای خود برآمدهاند دیگر اشاره به نام برخی افراد در خاطرات علم- که هیچگونه حجیت قضایی و حقوقی علیه آنها نمیتواند داشته باشد- مشکل و مسئلهای ایجاد نخواهد کرد،
الا این که به لحاظ تاریخی، نقش و ماهیت آنها در آن دوران- البته مستند به خاطرات و نوع نگاه علم- روشن خواهد شد؛ بنابراین حذف نام این اشخاص نه از بابت نگرانی قضایی راجع به آنها، بلکه به احتمال زیاد باید بر مبنای ارتباطات دوستانه و سیاسی میان ویراستار و افراد مزبور صورت گرفته باشد.
–
همچنین حذف نام اشخاصی که با خانواده علم رفت و آمد دارند نیز چیزی جز مکتوم نهادن بخشهایی از تاریخ کشور به بهای حفظ روابطی که معلوم نیست تا چه حد وجود خارجی دارد،
مسلماً نمی تواند یک اقدام موجه به شمار آید.
از طرفی ویراستار «مسائلی که جنبه کاملاً شخصی و خصوصی دارند» را نیز از خاطرات علم حذف کرده است؛
چرا که به عقیده وی این مسائل «کمکی به درک تاریخ این دوره نمیکند»(ص۱۶) در حالی که اتفاقاً این نکات از قابلیت بالایی برای درک تاریخ دورانی برخوردارند که شاه در اوج دیکتاتوری به سر میبرد و کلیه منابع کشور به مثابه مایملک شخصی وی و درباریان به حساب میآمد.
در واقع از آنجا که در این دوران، اراده شخص شاه و جمع بسیار محدودی از اطرافیانش، سرنوشت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور را در چارچوب رسمی آن رقم میزند، بسیار مهم و حیاتی است که از خصوصیات و ویژگیهای روحی و اخلاقی این افراد آگاهیهایی داشته باشیم تا بتوانیم به نحو بهتری راجع به برهه مزبور قضاوت نماییم؛
البته علم در خاطرات خود اشارات متعددی به اینگونه موارد دارد که حذف نشدهاند و در مجلدات چاپ شده به چشم میخورند،
اما از سخن ویراستار کتاب چنین برمیآید که نکات خاص و ویژه در این زمینه، حذف شدهاند و بدین ترتیب امکان شناخت بهتر و عمیقتر محمدرضا و درباریان، از مردم کشورمان گرفته شده است.
–
طبعاً جای این سؤال باقی است که در حالی که علم شخصاً به ثبت مسائل خاص رفتاری و اخلاقی خود و شاه مبادرت کرده و در وصیت به خانوادهاش برای چاپ و انتشار این خاطرات، کوچکترین اشارهای به حذف این موارد نداشته، چرا ویراستار کتاب، «کاسه داغتر از آش» شده و به ناقص ساختن خاطرات مزبور اقدام نموده است؟
دانلود PDF مجموعه کتب پنچ جلدی یادداشت های علم به طور کامل
موضوع دیگری که در مقدمه ویراستار جلب توجه میکند، تلاش جدی وی برای تطهیر خاندان علم و در رأس آن امیر شوکتالملک علم- حاکم بیرجند و قائنات- است؛
البته از آنجا که وابستگی این خاندان به انگلیسیها از مسلمات تاریخی است،
ویراستار ناگزیر به اینگونه ارتباطات اشاره میکند،
اما در عین حال سعی دارد تا آن را در حد و حدود خاصی تعریف نماید: «رابطه امیر با انگلیسیها- از راه هندوستان- نزدیکتر و صمیمانهتر بود.
انگلیسیها ایالتهای خاوری ایران را حریم هند در برابر خطر روسیه میشمارند و به هیچ رو اجازه نمیدادند کسی که با آنان مخالف است، در سیستان یا قائنات حکومت کند.
–
امیرشوکتالملک به این نکته آگاهی داشت و با توجه به ضعف دولت مرکزی چارهای جز این نمیدید که با نمایندگان دولت زورمند انگلستان کنار بیاید و چه بسا که اختلافات خانوادگی او و پیشینیان او با مداخله کنسول انگلستان حل میشد.
ولی تردیدی نیست که از این وضع خرسند نبود و… آرزو داشت تا آن جا که شدنی بود از حیثیت ملی خود دفاع کند.»(ص۲۶)
البته برخلاف آنچه آقای عالیخانی از مکنونات قلبی و درونی شوکتالملک بیان میدارد،
جهتگیریهای سیاسی و سلوک شخصی وی، حاکی از آن است که حاکم نامدار قائنات همواره در مسیر مورد نظر انگلیسیها گام برداشت و از این راه کوچکترین تخطیای نداشت.
پیوند عمیق و ناگسستنی شوکتالملک علم با رضاخان که توسط انگلیسیها برکشیده و سپس بر تخت شاهی نشانده شد،
نشانه بارز سرسپردگی وی به انگلیسیها محسوب میشود و ویراستار محترم نیز آن را به صراحت بیان داشته است:
«امیر شوکتالملک از هواخواهان و پشتیبانان رضاشاه بود و پسر او نیز با همان اعتقاد پر و پا قرص نسبت به دودمان پهلوی بار آمد.»(ص۳۰)
–
به واسطه همین پیوستگی به سیاستها و مهرههای انگلیسی، شوکتالملک در سال ۱۳۱۶ به استانداری فارس انتخاب شد و از ۱۳۱۷ تا پایان دوران رضاشاه در مقام وزارت پست و تلگراف باقی ماند و به تعبیر آقای عالیخانی «همواره مورد محبت رضاشاه بود.»(ص۲۷)
دانلود PDF مجموعه کتب پنچ جلدی یادداشت های علم به طور کامل
نکته جالبی که در اینجا باید متذکر شویم، تلاش ویراستار محترم برای تطهیر رضاخان از وابستگی به انگلیس و نمایاندن وی به عنوان فردی استقلالطلب و بلکه مخالف بیگانگان است؛
طبیعی است که بدین ترتیب اطرافیان و عناصر مورد محبت رضاخان نیز از این بدنامی رهایی مییابند.
آقای عالیخانی برای اثبات این مدعای خود خاطرنشان میسازد:
«[اسدالله] علم پس از پایان تحصیلات متوسطه به تهران آمد و میخواست برای تحصیل در رشته کشاورزی به یکی از دانشگاههای اروپا برود.
امیر شوکتالملک به سبب نزدیکی با رضاشاه و در ضمن از راه احتیاط در این زمینه از شاه اجازه خواست و رضاشاه بیزار از بیگانگان و مغرور به ایران در پاسخ میگوید چرا به دانشکده کشاورزی کرج (وابسته به دانشگاه تهران) نمیرود.»(ص۳۰)
–
اما آقای عالیخانی گویا فراموش کرده است که فرزند ارشد رضاخان که در آینده میبایست بر تخت پادشاهی بنشیند،
کمابیش مقارن همین ایام در اروپا و نزد بیگانگان علی¬الظاهر مشغول تحصیل بود و جالب این که هنگام بازگشت از فرنگ، با خود یک سوغات ویژه به نام «ارنست پرون» را به همراه آورد که یار غار ولیعهد گردد و با آزادی کامل در دربار رفت و آمد کند و «رضاشاه بیزار از بیگانگان» گویی جرئت و اجازه هیچگونه مخالفتی را با حضور این جاسوس بیگانگان در کنار محمدرضا نداشت.
مسلم این است که اگر ملاک ارائه شده توسط ویراستار محترم را درباره استقلالطلبی و بیگانهستیزی رضاشاه بپذیریم،
این ملاک قبل از همه میبایست در مورد فرزند خود وی اعمال میشد.
به هر حال باید گفت آقای عالیخانی به منظور چهرهسازی برای رضاخان، به هیچ وجه راه درستی را برنگزیده و در واقع قصد و نیت خود را برای تطهیر چهره رضاخان به هر قیمت، برای خوانندگان برملا ساخته است.
کما این که در مورد شوکت¬الملک علم نیز به نوعی دچار همین اشتباه گردیده است.
ایشان در نوشتار خود سعی دارد تا شوکتالملک را به مثابه حاکمی خدمتگزار مردم و منطقه بیرجند و قائنات نشان دهد، اما در جایی به ناچار به توصیف زندگی و سلوک شخصی این حاکم مقتدر میپردازد:
«امیر محیط بسیار مدرنی در بیرجند در پیرامون خود به وجود آورد.
بازی تنیس را متداول کرد و به بریج و شطرنج علاقه فراوان داشت…
به مناسبت جشنهای اروپاییان بالماسکه ترتیب میداد و هفتهای یک شب مهمانی به سبک اروپایی داشت.
در این مهمانیها کنسرو خرچنگ و شراب که به فوشون (Fauchon)، معروفترین اغذیه فروشی پاریس، سفارش داده میشد، سرمیز بود.
سامان دادن چنین زندگی پرظرافتی در شهری کوچک و دور افتاده که گرداگرد آن را بیابانهای خشک و بیآب و علف پوشانده است، کم هنری نیست.»(صص۲۸-۲۷)
–
اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که حتی در حال حاضر یعنی با گذشت بیش از ۷۰ سال از مقطع زمانی مورد اشاره، علیرغم کارهای بسیاری که بویژه پس از انقلاب در منطقه بیرجند صورت گرفته، مردم برخی مناطق و روستاهای این منطقه همچنان در «فقر مطلق» به سر میبرند، آنگاه میتوانیم با ویراستار محترم همزبان شویم که ترتیب دادن چنین زندگانی و اسرافکاریهایی در آن هنگام، به راستی کم هنری نبوده است!
و میتوان تصور کرد بابت آن که امیر قائنات بتواند هفتهای یک شب مهمانی به سبک اروپایی داشته باشد و از میهمانان فرنگی خود با انواع و اقسام مشروبات و اغذیه فرانسوی پذیرایی کند، چه فشار مالی سنگینی بر گرده اهالی فقیر بیرجند و مناطق اطراف آن وارد میآمده است و چه بسا که یکی از علل و عوامل مهم نهادینه شدن فقر و توسعه نیافتگی در این مناطق را باید ظلم فاحشی دانست که از سوی حاکم کل منطقه و نیز حاکمان محلی بر روستاییان و کشاورزان اعمال میشده است.
–
بیتردید آقای عالیخانی که خود سالها مسئولیت وزارت اقتصاد و دارایی پهلوی دوم را عهدهدار بوده بهتر از هرکس به اوضاع و احوال منطقه بیرجند و اطراف آن و ریشهها و علل و عوامل این وضعیت آگاه است،
اما در این مقدمه، به جای آن که قلم را در خدمت بازگویی حقایق به کار اندازد، در مسیر توجیه ناموجه و ناجوانمردانه رفتار بیگانهپرستانه و ضدمردمی شوکتالملک علم به خدمت میگیرد و مینویسد:
«از آن چه گفتیم نباید گمان گرایشی به تن آسایی برد. امیر شوکتالملک مرد با انضباط و سختکوشی بود و اینگونه تفریحات، زندگی او و اطرافیانش را از حالت یک نواختی و بیرنگی بیرون میآورد و امکان زیستن در آن منطقه را آسانتر میکرد.»(ص۲۸)
آیا اگر اندکی از آن هزینههای گزاف که صرف خوشی و سرمستی خاندان علم و حامیان اروپایی آنها میشد،
مصروف ایجاد و احداث زیرساختهای کشاورزی و صنعتی منطقه میگردید مردم فقیر و محروم آنجا نیز تا حدی از زیر فشار سهمگین فقر و تنگدستی رهایی نمییافتند و به حداقلهای لازم برای زندگی دست پیدا نمیکردند؟
–
به هر حال، اسدالله علم در چنین خانوادهای رشد میکند و از همان دوران نوجوانی ضمن آشنایی با سلطهگریهای بیگانگان، به نوعی در ارتباط با دربار پهلوی قرار میگیرد،
حتی ازدواج وی با دختر قوامالملک شیرازی نیز به دستور رضاشاه صورت میپذیرد.
اسدالله علم اگرچه پس از ازدواج، به دلیل آن که همسرش خواهر شوهر اشرف پهلوی بود،
در ارتباط تنگاتنگتری با دربار پهلوی قرار میگیرد و با محمدرضا نیز که کمابیش همسن خودش بود،
مستقیماً آشنا می¬شود، اما آنچه به ارتباط آن دو انسجام و صمیمیت بالایی میبخشد،
نقشی است که وی سالها بعد در مقام نخستوزیر در ماجرای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ داوطلبانه برعهده میگیرد و اقدام به صدور فرمان قتلعام تظاهر کنندگان در این روز میکند.
علم بارها در طول خاطراتش به این ماجرا اشاره دارد و از جمله در صحبتهای خود با شاه این موضوع را پیوسته به وی خاطر نشان میسازد.
به عنوان نمونه، در خاطرات روز ۲/۱۱/۵۱، علم از آن واقعه طی گفتوگویی دوجانبه با محمدرضا، سخن به میان میآورد:
–
«…مگر وقتی غلام نخستوزیر بود و آن همه اغتشاشات داشتیم و بلوای تهران سه روز طول کشید،
ما آنها را و آخوندها را برای همیشه له نکردیم؟
غیر از اعلیحضرت همایونی که مرا تقویت میفرمودید، دیگر چه کسی بود؟
فرمودند، هیچکس… عرض کردم صبح پانزدهم خرداد خاطر مبارک هست که من در دفترم نشسته بودم و خمینی را گرفته بودیم و بلوا شروع شده بود.
به من تلفن فرمودید که چه میکنی؟
عرض کردم، میزنم و جسارت کردم،
برای این که اعلیحضرت را قدری بخندانم،
عرض کردم اول و آخر آنها را پاره میکنم، چون راه دیگری نیست…
اگر کار من احیاناً پیش نرفت،
مرا به جرم آدمکشی بگیرید و محاکمه کرده و دار بزنید،
تا خودتان راحت بشوید و راه نجاتی برای اعلیحضرت باشد و اگر هم پیش رفت،
برای همیشه پدرسوختگی و آخوندبازی و تحریک خارجی را تمام کردهایم…
فرمودند، من هم خدمات تو را هرگز از یاد نمیبرم.»(ص۴۳۷)
–
بیتردید پس از ماجرای ۱۵ خرداد، روابط علم با شاه وارد مرحله جدیدی میشود و به ویژه با انتصاب وی به وزارت دربار در آذر ۱۳۴۵، هیچ شخص دیگری را نزدیکتر از وی به محمدرضا نمیتوان یافت.
از سوی دیگر این نکته را نباید فراموش کرد که علم از این پس با به دستگیری سکان دربار پهلوی و داشتن روابطی فراتر از یک وزیر دربار با شاه، از مخفیترین مسائل و اسرار شاه و خاندان پهلوی و نیز مسائل و موضوعات ریز و درشت کشور آگاه میگردد؛
به عبارت دیگر، حوزه اطلاعات علم به حدی وسیع و شامل مسائل متنوع میشود که یقیناً دانستههای هیچیک از مقامات سیاسی و نظامی پهلوی قابل مقایسه با آن نمیتواند باشد،
به همین دلیل این خاطرات جایگاهی برجسته در شناخت دوران پهلوی دارد.
همانگونه که در ابتدای این مقال اشاره شد،
خاطرات علم برخلاف ظاهر تملقگویانه آن از شاه، نگاهی انتقادی به وضعیت آن دوران، حتی شخص محمدرضا دارد.
برای بررسی چون و چرایی این مسئله- که خلاف انتظار به نظر میرسد- جا دارد ابتدا این موضوع را مورد لحاظ قرار دهیم که نگاه علم به خودش چگونه بوده است.
به عبارت دیگر باید دید علم که با یک خانواده اشرافی و وابسته دیگر وصلت کرده،
سپس وارد دربار شده و به بالاترین مقام آن دست یافته و در اوج استبداد و غرور و خودبزرگبینی محمدرضا در دوران حکمرانیاش، نزدیکترین یار و همدم او بوده است،
چه شناختی از خود- یا به عبارت دیگر چه احساسی نسبت به خود- دارد. شاید چنین به نظر رسد که علم با نگاهی کاملاً مثبت، خود را در اوج کامیابی، موفقیت و خوشبختی میبیند و صددرصد از گذشته، حال و اعمال و رفتار و موقعیتش راضی و خشنود است، در حالی که در خاطرات اثری از این نوع نگاه نیست.
–
در واقع نگاه علم به خود- و همتایانش- به شدت منفی و بلکه سیاه است.
وی در سراسر خاطرات با ناسزاگویی و دشنام به طبقه حکومتگر- که بر تعلق خود به این طبقه تأکید مکرر دارد- توجه مخاطبان را به خود جلب میکند.
عبارات و واژههایی که وی برای توصیف خود و دیگر عناصر حکومتگر به کار میگیرد به گونهای است که اگر به طور مستقل و جدا از کتاب خاطرات وی به چشم بخورند،
چه بسا که به عنوان اظهارنظر سرسختترین مخالفان پهلوی درباره این رژیم به حساب آیند.
نمونههایی از این عبارات، گویای عمق تنفر نهفته در روح و روان علم از دربار است:
«26/11/47: وای که طبقه حاکمه چقدر فاسد و پلید است و چگونه انسان را تحمیق میکند،
و وقت انسان بینتیجه به این شیطنتها و پدرسوختگیها صرف میشود.»
، «1/12/53: صبح ملاقاتهای منزل جانکاه بود، چون همه از طبقه لاشخور حاکمه (طبقه خودم) بودند و هرکس به منظور جلب منفعتی آمده بود، واقعاً کسل شدم»،
«15/12/53: صبح باز لاشخورها به سراغ من آمده بودند که از سفره گسترده تازه متمتع باشند. واقعاً جانکاه است. این مردم چقدر رنگ عوض میکنند و به این مقامها چسبیدهاند!»،
«20/12/53: مطابق معمول، منزل من پر از ارباب رجوع و به خصوص طبقه خودم یعنی لاشخورها بود.»، «19/9/53: هیئت حاکمه که خودم هم باشم، واقعاً گُه است»،
«12/10/53: طبقه به اصطلاح ممتازه یا به قول من فاسده، که خودم هم جزء آنها هستم، از روی طمعورزی تقاضا دارند و بیحد و حصر!»،
–
«1/11/53: واقعاً تمام کارها مسخره اندر مسخره اندر مسخره است!
به قدری افراد کوچک فکر میکنند و به قدری در همه کارها قصد ریا و تظاهر در بین است که تمام محور چرخ کارهای کشور این است…
همیشه باید بگویم که من خودم را در همین ردیف همین کارکنان شاه میدانم،
یعنی خودم هم مسخره هستم.»،
«31/4/54: لاشخورها که در اطراف ما هستند، برای بلعیدن این کار بزرگ دهن باز کردهاند و از طرق مختلف حمله میآورند.»
به هر حال، خاطرات علم به دلیل برخورداری از انبوه اطلاعات و سرنخهایی که در آن وجود دارد،
ازجمله منابعی به شمار میآید که حتی ارزش مطالعه بیش از یک بار را دارد،
به شرط آن که از ظاهر عبارات و واژهها عبور کرد و به عمق حقایق نهفته در آن دست یافت
برای مشاهده ی سایر داستان ها و رمان ها بر روی این متن کلیک نمایید
نظرات
تا بحال هیچ نظری داده نشده است